روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

محرم 1392

 عزیز دلم امسال اولین محرمی بود که باهم رفتیم هیئت و رفتیم بیرون ودسته دیدیم. وقتی دسته هارو میدیدی خیلی با تعجب نگاهشون میکردی وگاهی اوقات هم سینه میزدی . شب تاسوعا/شب تولدت/ با مامانی فاطمه رفتیم هیئت . خیلی دوست داشتم که تو مراسم شیرخوارگان میبردمت اما قسمت نشد و شب عاشورا لباس حضرت علی اصغر تنت کردم و رفتیم هیئت . ظهر عاشورا هم با بابا رفتیم بیرون و دسته هارو دیدیم و شما هم برای اولین بار شتر دیدی  و خیلی تعجب کرده بودی اما متاسفانه نشد که از شترها عکس بگیرم. روژیناز مامان قبل از رفتن به هیئت/شب تاسوعا/             شب عاشورا. عزیزم اصلا نمیذاشتی که این هد بند روی سرت...
24 آبان 1392

اخرین روزهای یکسالگی روژینا جونم

عزیز دله من این پست ادامه پست قبلیه که قرار بود دو شبه پیش بیام وبرات بنویسم اما این چند روز فرصت نشد گلم . /مامانت بد قول نیستا فقط بخاطر این 2 روز که تاسوعا وعاشورا بود نشد بیام / دختر نازنینم از اخرین روزهای یکسالگیت بگم که خیلی خیلی خوردنی شدی و روژینای خوشمزه مامانی . اول از همه اینکه تو بوس فرستادن حسابی حرفه ای شدی و دله همه رو با این کارت حسابی میبری . دوم اینکه یاد گرفتی که بوس واقعی کنی و فقط مامان رو هم بوس میکنی . و این خیلی خیلی برام لذت بخشه .وااااااااااااای روژینا بوسه تو شیرین ترین بوسه ای بوده که تا حالا حس کردم . خیلی بامزه صورتتو به صورتم میچسبونی و بوسم میکنی و گاهی اوقات هم که شیطون میشی برای شوخی گاز هم میگیری . تو ا...
24 آبان 1392

1 سالگیت مباااااااااااااارک

عروسک قشنگم                           سالگیت مبارک.                            دختر گلم یکساله که تو فرشته کوچولو شدی دختر ناز من و من شدم مامانت .یکساله که دنیا برام قشنگتر شده و تو شدی دنیای من . یکساله که از مادر شدنم میگذره و تو شدی تمام هستی من.تمام وجود من. این یکساله قشنگ با تمام سختی ها و شیرینی هاش گذشت. سختی هایی برای شیر نخوردنت.برای نخوابیدنت  مخصوصا تو دوران نوزادی و ......
21 آبان 1392

تشکر تشکر

 دوستان عزیزم وخاله های مهربون روژینا ممنون از اینکه با صمیمانه ترین تبریکها تولد دخترم رو تبریک گفتید . امیدوارم که همیشه در کنار خانواده و نی نی های نازتون شاد وسلامت باشید. بهترینهارو براتون ارزومندم. مخصوصا persian mom  مامان ارمیا جون از وبلاگ/ کودکانه هایی ارمیا.nanaze-ma. blogfa.com/ که زحمت کشیدند و برای تبریک عکسهاتو طراحی کردند وبرامون فرستادن و کلی منو سور پرایز کرد. عزیزم واقعا از محبتت ممنونم امیدوارم که بتونم جبران کنم. دخترم اینم عکسهایی که مامان ارمیا جون زحمت کشیده.دستش درد نکنه             عزیزم ممنون از لطفت .متاسفانه امشب نشد که بیام وبلاگ ارمیا...
14 آبان 1392

جشن تولد دنیای مامان وبابا

روژیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــنا جونـــــــــــــــــــــــــــــم تا این لحظه 11 ماه و 19 روز و 17 ساعت و 27 دقیقه و 36 ثانیه سن دارد   دنیای من تولد تولد تولدت مبـــــــــــــــــــارک   عروسکم دیشب جشن تولد یکسالگیت  بود البته شما هنوز یکسالت نشده اما چون شب تولدت مصادف میشد با شب تاسوعا دیشب تولدت رو برگزار کردیم نازنینم دیشب خیلی خیلی خوش گذشت./جای همه دوستان خالی بود/ جشن تولدت خیلی باشکوه و قشنگ بود و اولین جشن تولد تم دار تو فامیل بود و همچنین اولین جشن تولدی بود که تو رستوران برگزار میشد وهمه رو سورپرایز کرده بود. از یک ماهه پیش همیشه شبها مشغول اماده سازی کارهای تولدت بودم .از یک ماهه پیش رس...
10 آبان 1392

شبه فبل از تولد

کوچولوی ملوسم فردا شب جشن تولدته. مبارک باشه نانازم. الان شما لالایی و منم یه ربعی میشه که از حمام اومدم . خیلی برای جشن تولدت خوشحالم دخترکم .شاید این بخاطر حسیه که خواهر وبرادر نداشتم که تو جشن تولدشون خوشحال باشم .وتمام این انرژی  و هیجان و ذوق وشوق ها رو برای تو دارم .یک ماهی میشه که برای تم تولدت درگیر بودم وبیشتر کارهاشو نیمه شبا وقتی که شما لالا بودی انجام دادم وبالاخره دیشب تموم شد . فردا هم خیلی کار داریم .باید صبح با بابا بریم میوه وشیرینی بگیریم. ساعت سه ونیم هم منو مریم/دختر خالم/ باید بریم برای تزئیین رستوران. عزیزم با مریم هماهنگ کردم که برای تزئیین بیاد کمکم چون مامانی فاطمه که باید تو خونه پیشه شما بمونه.بابا هم که...
8 آبان 1392

ناز مامان

واااااااای روژینا این همه نوشتم یهو پرید. دختر نازم فدات بشم که خانم خانما داری میشی و تا روز تولدت فقط 19 روز مونده.اما عروسکم چون هفته دیگه محرمه و چون تولدت میفته شب تاسوعا . تصمیم گرفتیم جشن تولدت رو 8 ابان برگزار کتیم.دیشب عید غدیر بود عزیزم.عیدت مبارک نازنینم. دیشب که برای تبریک رفتیم خونه مامان بزرگه بابا یه سری از کارتای دعوت تولدت رو بهشون دادیم. عزیزم مامان بزرگه بابا سیده.فقط 5 روز دیگه مونده تا جشن تولدت امروز رفتیم برات کفش خوشگل خریدیم. لباسه تولدت رو هم مامانی فاطمه داره زحمت میکشه وبرات میدوزه. منم که کلی کار دارم وحسابی مشغولم و همیشه وقت کم میارم. تو این اوضاع خونه تکونی هم دارم میکنم.البته جشن تولدت تو خونه نیست وبخاظر ک...
4 آبان 1392
1